"Hope"

دیدی وقتی توی درحال غرق شدن در مرداب ناراحتی و تاریکی هستی، اون نقطه که حس میکنی دیگه هیچکس نمیتونه نجاتت بده، نفست داره میبره و ناامیدی داره سراسر وجودتو میگیره یه دفعه یه دست میادو تورو از اون مرداب بیرون میکشه، محکم بغلت میکنه و میذاره درحالیکه داره سرتو نوازش میکنه هرچقدر خواستی گریه کنی و فریاد بکشی، از دردات بگیو اون بگه هروقت کمک خواستی میتونی صداش بزنی......... 

  • .. ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

welcome♡

 

*پاییزه و تو در حالی که یه پالتوی بلند کرم به تن داری و شالگردن شبرنگی رو سرسری روی شانه هات انداختی داری در پارک قدم میزنی، نوای شکستن برگ های خشک زیر قدم هات گوش هاتو نوازش میده و نسیم ملایم پاییزی مانند مادری دلسوز بر صورتت بوسه میزنه؛ از جلوتر صدای ورق زدن کاغذ میشنوی، ناخودآگاه کنترل قدم هاتو به گوش هات میدی و خودتو روبه روی یک نیمکت چوبی نارنجی میبینی و متوجه یه دفتر قهوه ای روی اون میشی که ورق هاشو به دست نسیم سپرده و تورو به خودش دعوت میکنه، اون رو دستت میگیری و صفحه اولو باز میکنی: 

 

"به نام خالق هستی" 

 

اینجا دفتر خاطرات یه دختر خوبه:>

 

اگر تو، اینجا و در این زمان این دفترو پیدا کردی بدون اتفاقی نبوده پس یه لبخند مهمون لبهات کن و شروع کن به ورق زدن:] 

 

 

 

  • .. ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

"In the name of god"

777

آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من:>
Designed By Erfan Powered by Bayan