دیدی وقتی توی درحال غرق شدن در مرداب ناراحتی و تاریکی هستی، اون نقطه که حس میکنی دیگه هیچکس نمیتونه نجاتت بده، نفست داره میبره و ناامیدی داره سراسر وجودتو میگیره یه دفعه یه دست میادو تورو از اون مرداب بیرون میکشه، محکم بغلت میکنه و میذاره درحالیکه داره سرتو نوازش میکنه هرچقدر خواستی گریه کنی و فریاد بکشی، از دردات بگیو اون بگه هروقت کمک خواستی میتونی صداش بزنی.........
خب من امروز تجربش کردم، فکر کن تو شهری که پاییزو زمستون به زور بارون میاد الان که دیگه بهاره بارون اومد انگار که واسه من فرستاده شده بود، تا بگه تا وقتی من هستم چرا میری سراغ دیگران؟
تا صدای بارون رو شنیدم رفتم بیرون و تا اونجایی که میشد با خالق بارون درد دل کردم و دعا کردم و کمک خواستم
برخورد قطرات باران به صورتم همون نوازشی بود که میخواستم، هوای پاک و تازه ی دور و برم اون بغل محکم و صدای بارون دلداری خدا بود ♡